به گزارش سه فا به نقل از همشهری جوان، بازتاب موفق مخاطبان پس از سری اول «هوش سیاه» در سال ۸۸ باعث شد که آب پرور سری دوم را هم کلید بزند. حالا او تمام قد از سریالش دفاع میکند و میگوید قصه طوری طراحی شده که قابلیت دوباره ادامه پیدا کردن را هم دارد. پس منتظر سومین هوش سیاه هم باشید!
چرا «هوش سیاه» را ادامه دادید؟
معمولا در ایران برای ساخت سری دوم سریالها ریسک و سرمایهگذاری نمیکنند. برای اینکه از اول برای ادامه طراحی نمیکنند. برای «هوش سیاه» هم از اول برای ادامهاش طراحی نکرده بودیم اما از جایی که شخصیت محوری سریال طراحی و در دل قصه خلق شد، در اواسط تولید سری اول به این نتیجه رسیدیم که این قضیه و شخصیت با این موتوری که دارد، میتواند تا دور دستها برود. از همانجا ما به فصلها و اپیزودهای بعدی هم فکر کردیم. من همانجا گفتم این قضیه میتواند حداقل تا ۱۰۰ قسمت ادامه پیدا کند.
پس «هوش سیاه ۳» در راه است؟
نه شرایطی وجود دارد که من نمیتوانم ادامهاش بدهم.
مگر ساختن سریال پلیسی در ایران چه دردسرهایی دارد؟
سختی ندارد. زمینههایش باید مهیا باشد. اول از همه زمینههای نرمافزاریاش؛ باید بدانیم از لحاظ فکری وارد چه حوزهای میشویم و وقتی کار اکشن و پلیسی میکنیم باید چه سازمانها و نهادهایی را در کار شریک کنیم. در واقع بدانیم که این سریالها با کارهای آپارتمانی تفاوت دارد، هم هزینههایش فرق میکند، هم زمانی که باید صرف کنیم،هم آدمهایی که درگیرش میشوند، تخصص پیچیدهای دارند. همه آدمهایی که وارد این حوزه میشوند، باید آمادگی ذهنی داشته باشند تا یک اثر ناموفق به کارهای قبلی اضافه نشود. به لحاظ سختافزاری هم باید زمینههای تولیدی، تجهیزاتی، ماشین آلات و امکاناتش مهیا باشد. در این سریالها با اکسسوار یک خانه سروکار نداریم. آکسسوارمان ماشینها، سلاحهای مختلف، هلیکوپتر و امکاناتی است که قهرمان و ضدقهرمان قصه برا ی جذاب شدن به آن نیاز دارند. سینما و تلویزیون ایران در این زمینه تجربه کمی دارد و بعضی جاها مجبوریم آزمون و خطا داشته باشیم.
پس چرا ما درباره سریالهای پلیسی سراغ تجربهگرایی نمیرویم؟ در چند دهه گذشته فقط چند سریال پلیسی موفق مثل «کارآگاه علوی» و «خواب و بیدار» داریم.
برای اینکه ما استراتژی و یک مدیریت فرهنگی واحد نداریم. زمانی تلویزیون این کار را انجام میداد، یعنی میتوانستی به یک وحدت رویه در زمینه امور فرهنگی فکر کنی. آن خط پررنگ فرهنگی را میدیدی که تلویزیون روی همه چیز – حتی سینما – تاثیر میگذاشت. این نشان میدهد که چقدر سازندگان فرهیختهای در تلویزیون حضور داشتند و چه مدیریت فرهیختهای وجود داشت که میتوانست آنها را به این سمت راهبری کند. اما الان میبینیم که به دلیل صفآرایی وحشتناک رسانههای بیرونی ما بیخود در لاک دفاعی فرورفتهایم. رسانه ما از خلاقیت فوقالعاده بالایی برخوردار است و به جای فرو رفتن در لاک دفاغی فرهنگی، باید به تنهاجم فرهنگی رو بیاورد.
سروکله زدن با مفاهیم کامپیوتری و اینترنتی دنیای مجازی در سریال، مخاطب عام سریال را پس نزده؟
اصلاً رفته رفته همه به این نکته میرسند که ظاهراً ناگزیر هستند از این مسائل سردربیاورند. سری اول را که میساختیم، کمی نگران این طیف مخاطبان بودیم. طبیعتاً نشانهگیری ما سمت جوانان بود. برای همین هم این قصه انتخاب شد. اما فکر میکردیم آدمهای میانسال، سنتیها و کسانی که سروکاری با تکنولوژی جدید ندارند، ما را پس خواهند زد. کمکم دیدیم این جوری نشد. شاید وجود زمینه داستانی،گرهافکنیها و… آنها را علاقهمند میکرد که سریال را ببینند. در این سری به موضوعات تخصصی نگاه کردهایم و کمی پیچیدهتر شده. گاهی از طرف کاربرهای حرفهایتر مورد انتقاد قرار گرفتیم که چرا در بعضی مواقع سادهانگاری شده. ما هم گفتیم میخواستیم معدل کلی را بگیریم که نه سیخ بسوزد، نه کباب. به خاطر همین این دفعه خیلی حرفهای و دقیق پیش رفتهایم. مخاطبان این سری از سری پیش هم بیشتر هستند.
در اجرای فرم تصویری سریال، آگاهانه از فرم سریال «۲۴» استفاده کردهاید؟
«هوش سیاه ۱» بعد از سریال «۲۴» ساخته شده و ممکن است این تصور به وجود بیاید که تقلید کردهایم اما من در تله فیلم «خشاب خالی» هم که قبل از نمایش سریال «۲۴» ساختهام، از همین فرم اسکرین استفاده کردهام. البته من فوقالعاده «۲۴» را دوست دارم.
به نظر خودتان پلیسهای سریال توقع مخاطب را برآورده میکنند؟ شکل دیگری از پلیس در ذهنتان نبوده که عملی نشود؟
ما میخواستیم پلیسمان را چابکتر، تیزهوشتر و تکنیکالتر نمایش بدهیم. چون هم جهان نوین این سمت در حرکت است، هم برای ما یک چالش ایجاد کرده بود که این آدمها باید توانمند و هوشمند باشند که بتوانند با جنایتها هوشمندانه مقابله کنند. بالاخره نزدیک ۴۰ قسمت اینها مثل موش و گربه دنبال هم هستند اما هیچ کس نمیتواند بگوید پلیس ناتوان است. برای اینکه نشانههای تیزهوشی او را میبیند. جاهایی حتی از مجرم جلوتر حرکت میکند ولی در بازی موش و گربه به ابتکار عمل دست موش است.
چرا اصرار دارید که علاوه بر دنبال کردن روایت قصه اصلی در سریال، همزمان موضوعاتی مثل شرکتهای هرمی و… را با هم پیش ببرید؟
اصولا دوست دارم این خرق عادت انجام شود. اینکه وسط سریال شام هم بخوریم و با مهمان هم حرف بزنیم ولی هیچ چیز را از دست ندهیم، یک تصور قدیمی و نخنما شده است. نباید بتوانید سریال را رها کنیم. باید به بغل دستیتان بگویید «حرف نزن، میخواهم سریال ببینم» به همین خاطر باید حجم و ریتم اطلاعات طوری باشد که خلائی در آن ایجاد نشود. اگر جایی هم هست که داستان سبکتر پیش میرود، باید بدانید اینها به اصطلاح نفس خور وسط کار است. وقتی شما به نقطه هیجان میرسید، دریچههای یادگیری بازتر است و بهتر یاد میگیرید. این نقطه حدی دارد. بعد از آدرنالینی که با هیجان به شما تزریق میشود، باید یک نفس راحت بکشید. مثل عوض کردن دنده و خلاص کردن برای ماشین. منتهی مردم ما بدعادت شدهاند. حق مردم است که فیلم و سریال درجه یک ببینند. اگر این اتفاق بیفتد. دیگر خودشان سمت آثار سطحی نمیروند. یکی از آرزوها و اهداف من همین سلیقهسازی برای مردم است.
به خاطر همین فضای زندان سریال را هم متفاوت و فرهنگی طراحی کردهاید؟! «انگار این زندان اساسا در ایران نیست.
من فکر میکنم فضای ایدهآل باید این جوری باشد. واقعگرایانه با این موضوع برخورد نکردهام. من نرفتهام و دوربینم را در یک زندان بگذارم و از همان استفاده کنم. آن موقع که چیزی به جامعهام اضافه نکردهام من باید الگو بسازم و بگویم یک زندان آرمانی، فقط میتواند مراودات اجتماعی یک زندانی را از او بگیرد، نه چیزهای دیگری را.
اما به درک مخاطب از واقعیت ضربه میزند.
بله. روزهای اول ما را به سریال «فراز از زندان» نسبت میدادند. هرچه بیشتر پیش رفتیم. این حرف و حدیثها کمتر شد. معلوم میشود که باید عادتهای قدیمی را دور برزیم. من سعی کردم در سریالم به اصطلاح نمایشیها یک دنیای خودبسنده بسازم. دنیایی که خودش کامل است و قواعدی دارد که به آن احترام میگذارد. بعد از مدتی مخاطب فرض میگیرد که این زندان واقعی است. البته من فقط ۴ قسمت از «فرار از زندان» را دیدم و بقیهاش را ندیدم تا ناخودآگاه از آن تاثیر نگیرم.
خودتان از پلیسیها کدامشان را دوست دارید؟
در بین خارجیها «۲۴» و در سریالهای داخلی «خواب و بیدار» آقای فخیمزاده.
از نظر شما شاخصههای یک کار پلیسی موفق چه چیزهایی است که این دو سریال را میپسندید؟
باید مولفههای استاندارد ژانر پلیسی واکنش را رعایت و چاشنی نوآوری را به آن اضافه کرد. بومیسازی را هم باید در کار پلیسی تعریف کرد. سینما یک پدیده فرهنگی است. ژانربندیها هم که دست ما نیست و قبلاً اتفاق افتاده. وقایع پلیسی هم که رخ میدهد، در جوامع شهری ما اتفاق میافتد. فرهنگ جوامع شهری فعلی ما تفاوت چندانی با سایر نقاط دنیا ندارد. به خاطر همین باید از کلیگویی پرهیز و بحث ریزکنیم.
بالاخره ما کار خارجی پلیسی زیادی دیدهایم و ناخودآگاه خودمان را با آن مقایسه میکنیم.
به خاطر همین من باید خیلی بیهوش و حواس باشم که بخواهم غربیسازی کنم. معمولاً منظور ما از فرمی بومی، یک فیلم ایستا با پلانهای طولانی، اندازه قابهای بیخاصیت و بیحرکت است. در حالی که دوربین من یک لحظه آرام و قرار ندارد. اینها گرام و ابزار سینماست تا بتوانم تاثیر بگذارم. ضمن اینکه ما الان در پخش جرم و تعدیلی نداریم. اگر از فرهنگ مردم فاصله داشتیم قطعاً با شمشیر پخش مواجه میشدیم